سلام به همه،امید وارم حالتون بهتر از همیشه باشه،اول از همه چون
خیلی دلم گرفته این جمله رو براتون میزارم...
*در این شب ها اگر باران چشمانت فرو ریخت کویر قلب ما را هم دعا کن...
*من سبز ترین واژه ملموس غروبم کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا
میفهمید.....
بریم به سراغ آپ اصلی امروز....
شب از جنگل شعله ها میگذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
ور در گوش برگی
که خاموش خاموش می سوخت گفتم :
مسوز این چنین گرم در خود مسوز
مپیچ این چنین گرم در خود مپیچ !
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را میدواند به دنبال باد
مرا میدواند به دنبال هیچ!
.
.
.
نظر نظر نظر یادتون نره...
باز باران بی ترانه..
باز باران با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها
میچکد بر فرش خانه
باز می آید صدای چک چک غم
باز ماتم...
من به پشت شیشه تنهایی افتاده
نمیدانم... نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست
نمی فهمم چرا مردم نمیفهمند
که آن کودک که زیر شلاق باران سخت میلرزد
کجای ذلتش زیباست
نمی فهمم...
کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران
بر روی همسر و پروانه های مرده اش آرام باریده
کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟؟
نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست...
کجای مرگ ما زیباست نمی فهمم...
یاد دارم روز باران را
یاد دارم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
میدویدم زیر باران ،از برای نان
مادرم افتاد...
مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان میداد
فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود
نمی دانم...
کجای این لجن زیباست...
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست
وآن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب میداند
که این عدل زمینی،عدل کم دارد...
دوستون دارم قدرتونو میدونم تا آپ بعدی که مهمون دلای
مهربونتون باشم خدافظ